1. میم. شبان

    برگزیده ماچِه سگ | میم. شبان کاربر انجمن چری بوک

    نیمه شب بود. در رو آهسته باز کردم و آهسته‌تر بستم. خونه تاریک بود و نور هالوژن آشپزخونه کمی فضا رو روشن می‌کرد. دم در شال گردن و کت زمستونه‌ام رو از تن در آوردم و بند جا لباسی کردم. تمام تلاشم بر این بود که بی‌صدا باشم. در یخچال رو باز کردم و از بین محتویات داخلش یدونه پرتغال برداشتم. شام نخورده...
  2. میم. شبان

    برگزیده ماچِه سگ | میم. شبان کاربر انجمن چری بوک

    حواسم پرت چشم‌هاش بود که گفتم: - هوم؟ - هوم چیه دیگه؟ لبخند کوتاهی زدم و گفتم: - جانم! - یه سوال می‌پرسم راستش رو بگو. از چی من خوشت اومده؟ قبلنم سر این موضوع حرف زده بودیم، اما تینا دوست داشت بیشتر بشنوه. روی این مدل دختر‌ها شناخت خوبی داشتم. تشنه‌ی شنیدن بودن. دوست داشتن حرف‌های قشنگ...
  3. میم. شبان

    برگزیده ماچِه سگ | میم. شبان کاربر انجمن چری بوک

    - به خاطر بی‌ادبی عسل عذر می‌خوام. چند روزیه حالش رو به راه نیست. صبر کن الان برمی‌گردم. روی یکی از چهارپایه‌ها نشستم و به این فکر کردم من اینجا دقیقا چی می‌خوام؟ جوابش واضح بود. وقتی یادم می‌افتاد که فاصله بین من و تابان، بین من و این اجبار تلخ اونقدر کم شده که سرم رو می‌ذارم روی پاش و آسوده...
  4. میم. شبان

    برگزیده ماچِه سگ | میم. شبان کاربر انجمن چری بوک

    شالگردن دور گردنم رو شل کردم تا یکم هوا برسه. داخل راهرو گرم‌تر از بیرون بود و خلقم رو تنگ می‌کرد. چند روزی میشد هوا تکلیفش با خودش معلوم نبود. یه روز خوب بود و روز بعد همه چیز یخ میزد. زنگ کنار در رو چندبار دیگه فشار دادم و به دو طرف راهروی خلوت نگاه انداختم. تو طبقه سوم یه آپارتمانِ واقع در...
  5. میم. شبان

    برگزیده ماچِه سگ | میم. شبان کاربر انجمن چری بوک

    - خسته‌ام. لحنم پر از درد بود. درد خالص! خودم می‌دونستم چقدر جلوی دشمنم مظلوم و ترحم برانگیز به نظر می‌رسم، اما حقیقتا دیگه زورم نمی‌رسید نقاب محکم بودن رو روی صورتم نگه دارم. طی یه حرکت نامتعارف، سرم رو خم کردم و روی شونه ظریفش گذاشتم. خیلی جدی دلم می‌خواست اشک بریزم. - خب خسته نباشی! می‌تونستم...
  6. میم. شبان

    برگزیده ماچِه سگ | میم. شبان کاربر انجمن چری بوک

    - از علی‌اکبر بعید بود. ولی تقصیر ماهم هست. بهش اعتماد بی‌جا کردیم. اما کاریش نمیشه کرد. رفته که رفته! آب شده رفته تو زمین هیچ رد و نشونی ازش پیدا نیست. یاد حرف‌هاش روز کنکور افتادم. حرف‌هایی در مورد پرواز کردن و پر کشیدن. بی‌وجود همون روزها نقشه‌ رو کشیده بود. چقدر دست کم گرفته بودمش. چقدر ساده...
  7. میم. شبان

    برگزیده ماچِه سگ | میم. شبان کاربر انجمن چری بوک

    - من همین سه روز پیش فهمیدم چی شده. میگن یارو فکر کرده با خودت طلا ملا داری بهت حمله کرده. شایعه‌ی خوبی بود. کسی شک نمی‌کرد داستان واقعی چی بوده. انگشتام رو توی هم چفت کردم و گفتم: - داداش درسا رو یادته؟ تعجب کرد. کمی فکر کرد تا ربط حرف من به خودش رو بفهمه. هیچی دستگیرش نشد و آخر گفت: - کدوم...
  8. میم. شبان

    برگزیده ماچِه سگ | میم. شبان کاربر انجمن چری بوک

    و رفت! به همین سادگی. اصلا جوری که فکر می‌کردم سخت نبود. با رفتنش به یـکباره هوای خونه آزاد شد. انگار تلاطم فضا از بین رفت. احساس سبکی کردم. با فراغ بال دست‌هام رو باز کردم و به سقف سفید آشپزخونه خیره شدم. لبخند زدم. حالا همه‌چیز آسون به نظر می‌رسید. انگار که غل و زنجیر دور پاهام باز شده باشه،...
  9. میم. شبان

    برگزیده ماچِه سگ | میم. شبان کاربر انجمن چری بوک

    چهار روز میشد که تو خونه افتاده بودم. همصحبتی نداشتم و تابان دست از تلاش برای نزدیکی به من برداشته بود. تنها برخوردهامون زمانی بود که می‌خواست کمکم کنه، که با روند رو به بهبود من همونم رفته رفته کمتر میشد. چهار روز فرصت خوبی بود برای تفکر و چاره اندیشی. این زندگی نبود. خودِ مخمصه بود! باید خودم...
  10. میم. شبان

    برگزیده ماچِه سگ | میم. شبان کاربر انجمن چری بوک

    صدام از ته چاه در می‌اومد. انگار که طرف حسابش یه نوزاد باشه، با انگشت اشاره به نوک دماغم کوبید و گفت: - ای بی‌لیاقت! هنوز از شوک حرکتش بیرون نیومده بودم که با حرکت بعدی کاملا کیش و مات شدم. روی دو زانو کمی پایین رفت و لبه تیشرتم رو بالا داد. یکه‌ای خوردم و سر جایم سیخ نشستم. تابان اول از...
  11. میم. شبان

    برگزیده ماچِه سگ | میم. شبان کاربر انجمن چری بوک

    موشکافانه نگاهش کردم تا ببینم جدی میگه یا شوخی می‌کنه. جدی بود! خودم رو نباختم و گفتم: - منم همین رو میگم. احمق به تمام معنایی اگه کوچیکترین احساسی بهم داری. محض محکم‌ کاری میگم، اگه داری و خجالت میکشی بگی، بهتره فراموشش کنی و بچسبی به زندگیت. و با لحن خشک و بی‌انعطافی به جمله‌ام خاتمه دادم: -...
  12. میم. شبان

    برگزیده ماچِه سگ | میم. شبان کاربر انجمن چری بوک

    - من آویزون کسی نیستم. این تصمیمیه که بقیه برای ما گرفتن. - این تصمیمیه که تو و بقیه برای من گرفتین! زل زد به چشم‌هام و گفت: - بازم نقش خودت رو فراموش کردی. سعی داشت بازم توپ رو بندازه تو زمین من. پوزخند زدم و گفتم: - چرا همه‌اش می‌خوای بگی من بهت دست درازی کردم؟ من خودم رو می‌شناسم. مکثی کرد و...
  13. میم. شبان

    برگزیده ماچِه سگ | میم. شبان کاربر انجمن چری بوک

    پشت میز نشستم و با این فکر که منِ آس و پاس چلاق و هیچی ندار باید شکر گذار همین غذای ساده باشم شکمم رو سیر کردم. به هر حال آدم باید قدر داشته‌هاش رو می‌دونست! یه مرتبه سوالی برام پیش اومد. نه من پولی داشتم و نه اون. پس هزینه این سفره از کجا اومده بود؟ تابان متوجه تغییر حالتم شد و گفت: - چیزی...
  14. میم. شبان

    برگزیده ماچِه سگ | میم. شبان کاربر انجمن چری بوک

    نبض شقیقه‌ام کوبید. این پافشاریش روی نقش داشتن من تو این وضعیت شرم‌آور، آخر روانیم می‌کرد. این که به من انگ درازدستی میزد از صدتا فحش بدتر بود. دوست داشتم سرم رو بکوبم به در و دیوار. - یه بار دیگه تکرارش کن، اون موقع هرچی دیدی از چشم خودت دیدی. من تا حالا با تو نبودم، از این به بعدم نخواهم بود...
  15. میم. شبان

    برگزیده ماچِه سگ | میم. شبان کاربر انجمن چری بوک

    از تن صدام جا خورد. قاشق رو توی بشقاب گذاشت و گفت: - ببخشید. بازم مظلوم نمایی. همچنان در حال نقش بازی کردن بود! بازیگری ماهرتر ازش ندیده بودم. - می‌بینی من چلاقم ازم سو استفاده می‌کنی نه؟! چشم درشت کرد و گفت: - نه به خدا. خواستم کمک کنم فقط. - نکن! -... . - اوکی؟ چونه‌اش که بالا و پایین شد،...
بالا