HERA-

مدیر تالار میز گرد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
منتقد
ویراستار
کاربر VIP
نویسنده رسمی
نویسنده فعال
Aug 4, 2023
624
- خب در قفله من چی‌کار کنم؟ تقصیر منه؟
رونا تماس را قطع کرد. نفسش را با صدا بیرون فرستاد، پس برایان برای لونا لاپوشی می‌کرد!
روکو لیست نوشیدنی میز لونا را روی سینی چید و رفت سمت میز، رونا همان‌طور که مشغول تمیز کردن کافه بود تمام حرکات لونا و هانا و پسرها را زیر نظر داشت، سه رخِ جمع شده لونا را دید صدای ضعیف لونا به گوشش رسید:
- ظرفیتم تکمیله، دیگه نمی‌تونم بیشتر از این بنوشم... .
هانا چیزی گفت و پسرک کناری هانا با حالت مسخره‌ای گفت:
- شرط رو باختی لونا... .
لونا عصبی پیکی که ریخته بودند را نوشید، نمی‌توانست کم بیاورد، حداقل جلوی برایان و رونا کم آورده بود ولی نمی‌توانست پیش این‌ها هم کم بیاورد، هانا بطری را برداشت و دوباره برای لونا ریخت لونا با بی‌خیالی تکیه‌اش را به میز داد، ابروان رونا در هم رفت، هانا و آن پسر‌ها داشتند لونا را مجبور به خوردن زیادی الکل و م*ش*روب می‌کردند؟ صدای آهنگ ملایم بی‌کلام گوشی لونا بلند شد، رونا پوزخندی زد و زیرلب گفت:
 

HERA-

مدیر تالار میز گرد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
منتقد
ویراستار
کاربر VIP
نویسنده رسمی
نویسنده فعال
Aug 4, 2023
624
- برایانه!
لونا به سمت سرویس بهداشتی رفت و بعد از گذشت چند دقیقه طولانی برگشت. سردردش اوت کرده بود با برداشتن کیفش به سمت روکو رفت و حساب کتاب را انجام داد و رفت بیرون، رونا دستمالی که در دستش بود را روی میز رها کرد و به سمت میز لونا رفت، صندلی پسری که کنار هانا نشسته بود را با تمام قوتش به سمت خودش چرخاند و به میز چسباند صندلی را فشار داد و روی دو پایه عقب صندلی نگه داشت و با چشمانی عصبی در صورت پسرک آرام گفت:
- جرئت داری یه بار دیگه به لونا بگی باختی! همین‌جا باخت واقعی رو بهت نشون میدم... .
هانا از این حرکت ویتر تعجب کرد، نتوانست تشخیص بدهد فرد زیر ماسک کیست، احمق؛ رونا و لونا تفاوت چندانی نداشتن که نمی‌شناخت، حتی در تن صدایشان هم می‌شود این را متوجه شد، آن‌قدر که شباهت دارند تفاوت ندارند، پسرک محکم خندید و گفت:
- لونا یه بازنده‌ است!
رونا صندلی را فشار داد که میز به عقب رفت رونا دستش بالا رفت و محکم روی صورت پسرک نشست، رونا عصبی گفت:
 

HERA-

مدیر تالار میز گرد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
منتقد
ویراستار
کاربر VIP
نویسنده رسمی
نویسنده فعال
Aug 4, 2023
624
لونا یه بازنده‌اس؟ پس چرا اون همیشه پول نوشیدنی‌هایی که تو و دوست‌های آشغالت کوفت می‌کنین رو لونا میده؟ هوم؟ اونی که بازنده است تویی نه لونا... .
پسرک مضحکانه خندید و دوباره رونا طرف دیگر صورتش را سرخ کرد و عصبی و شمرده‌شمرده گفت:
- یه بار دیگه به لونا بگی بازنده، می‌فرستم پیش میسحت که حتی اگه مسیح هم زنده بشه نتونی تو یکی با معجزه‌اش زنده بشی! یه بلایی سرت میارم که کیف کنی، پاپکرون بیاری و با دیدن فیلمت پاپکرون کوفت کنی.
یکی از ویترها با دیدن عصبانیت رونا با مشتریان به سمت روکو رفت و با عجله گفت:
- رونا با یکی از مشتری‌ها درگیر شد!
روکو با تعجب به سمت ویکتور خیره شد از جایش بلند شد و به سمت میز شماره سه ته بار حرکت کرد، رونا یقه آن پسر را گرفته بود، روکو اخمی میان ابروان سیاهش نقش بست زیرلب گفت:
- این دختر زورش به لونا نمی‌رسه حالا یقه اون پسر رو گرفته؟ چه احمقه.
 

HERA-

مدیر تالار میز گرد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
منتقد
ویراستار
کاربر VIP
نویسنده رسمی
نویسنده فعال
Aug 4, 2023
624
اولین باری بود که رونا را عصبی می‌دید، روکو به سمت رونا رفت و دست‌های رونا را از یقه پسرک جدا کرد و تعظیم کوتاهی کرد و گفت:
- شیوه‌ی برخوردتون با یه ویتر زن اصلاً درست نیست!
هانا پوزخند صدا داری زد و گفت:
- اونی که درگیر شد ویتر شما بود!
روکو با ابروان بالا رفته به سمت رونا برگشت، چشم‌های قهوه‌فام بی‌حس رونا را نگریست و به سمت پسرک برگشت و گفت:
- من معذرت می‌خوام!
پسرک با عصبانیت از جایش بلند شد به سمت رونا قدم برداشت روکو ترسید که درگیری در بارش به وجود بیاید، قدمی به عقب رفت و خودش را جلوی رونا قرار داد و به اندام لاغر پسرک خیره شد و گفت:
- شبتون خوش.
 

HERA-

مدیر تالار میز گرد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
منتقد
ویراستار
کاربر VIP
نویسنده رسمی
نویسنده فعال
Aug 4, 2023
624
با دست به سمت در اشاره کرد و هر سه به سمت خروجی رفتند، حالا ویکتور و رونا و روکو مانده بودند، روکو به سمت رونا برگشت و گفت:
- این چندمین درگیریت با مشتری‌هاست؟
رونا گیج سرش را کج کرد و گفت:
- چندمین؟ مگه من تاحالا چند درگیری داشتم؟
روکو بی‌تفاوت گفت:
- لزوماً درگیری فقط درگیری فیزیکی نیست!
رونا چند قدم به سمت روکو برداشت و جلویش ایستاد و گفت:
- نابود می‌کنم اونی که بخواد به لونا چیزی بگه و بهش توهین کنه، درسته باهم میونه‌ی خوبی نداریم ولی با اختلاف سه دقیقه حس مادری نسبت بهش دارم برایان و لونا دلیل ادامه زندگی منن، لونا رو من هر شب می‌پرستم از خودم بیشتر دوستش دارم، برایان و لونا نباشن منم وجود ندارم، هرکی بخواد برای لونا قلدر کنه و مجبور به کاریش کنه رو فقط مسیح می‌دونه که چی‌کار می‌کنم... .
روکو بی‌تفاوت به حرف‌های احساسی رونا که می‌زد و احساسی برخورد می‌کرد واکنش بی‌تفاوتی نشان داد و گفت:
- تو داری مشتری‌هامون رو می‌پرونی... .
 

HERA-

مدیر تالار میز گرد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
منتقد
ویراستار
کاربر VIP
نویسنده رسمی
نویسنده فعال
Aug 4, 2023
624
رونا پوزخندی زد و گفت:
- مشتری‌هاتون؟ لونا خواهرمه و من نمی‌خوام بیاد به بار، باید به تو جواب پس بدم؟
روکو ماسک روی صورت رونا برداشت و آرام گفت:
- خفه نمیشی این زیر؟
ماسک را مچاله کرد و ادامه داد:
- من درمورد لونا حرف نمی‌زنم در مورد مشتری‌هامون حرف می‌زنم!
رونا پرید وسط حرف روکو و گفت:
- اولاً اون پسر دوست پسر لونا بود، بخواد لونا و اذیت کنه منم اذیتش می‌کنم، دوماً فکر کردی اون پسرها هزینه نوشیدنی‌ها رو پرداخت می‌کنن؟ نه جانم، نه، متأسفانه کله خواهر بنده به جایی خورده و غرور کاذبش این اجازه رو بهش نمی‌ده تا اون هست کسی هزینه نوشیدنی‌ها رو پرداخت کنه البته به جز من، درسته تو داری مورد مشتری‌هاتون حرف می‌زنی ولی قبلش باید روشن بشی که چی به چیه، من نمی‌خوام لونا با اون پسر بگرده و سعی می‌کنم کاری کنم نتونم با لونا بیاد بار!
روکو بی‌خیال زیرلب گفت:
- این موضوع هیچ ربطی به هیچی نداشت!
رونا نفسش را با صدا بیرون داد شب خوشی گفت و لباسش را عوض کرد و به سمت خانه حرکت کرد، باید تکلیفش را با لونا روشن می‌کرد، هم دروغ گفتنش، هم مجبور شدنش، هم کت جدیدی که بر تن داشت.
 

HERA-

مدیر تالار میز گرد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
منتقد
ویراستار
کاربر VIP
نویسنده رسمی
نویسنده فعال
Aug 4, 2023
624
کلید را در در چرخاند، رونا به سمت اتاق بریان رفت و بازوی برایان را گرفت و با عصبانیت او را مجبور به بلند شدن کرد و به دنبال خودش کشید، به سمت اتاق خودشان رفت و برایان را به سمت تخت خودش پرت کرد و به سمت کمد لونا رفت و دنبال کت جدید لونا گشت عصبی لباس‌های را جابه‌جا می‌کرد و لونا و برایان با تعجب به حرکت‌های عصبی رونا خیره می‌شوند، سرد در نمی‌آورند، رونا کت را پیدا کرد، پوزخندی زد و زیرلب گفت:
- برَند هم است... .
به سمت لونا برگشت و گفت:
- ولی من یادم نمیاد من برای کت برندی خریده باشم، دوست پسر خوبی هم تو چنگته!
 

HERA-

مدیر تالار میز گرد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
منتقد
ویراستار
کاربر VIP
نویسنده رسمی
نویسنده فعال
Aug 4, 2023
624
لونا عصبی و مست هوشیار به سمت رونا قدم برداشت و گفت:
- ولی منم یادم نمیاد دوست پسر داشتن من به تو مربوط باشه!
برایان سر در نمی‌آورد و به سمتشان می‌رود. رونا با صدای بلند داد زد:
- نکنه از هانا گرفتی؟
لونا پوزخندی زد و گفت:
- این به تو مربوط نمی‌شه!
برایان پا در میانی کرد و گفت:
- بس کنید، سر این چیزهای مسخره باید داد زد؟
رونا با عصبانیت دستش را بالا برد و گفت:
- تو حرف نزن برایان، تکلیفم با تو یکی هم روشن می‌کنم!
با ابروان هدایت شده به بالا و دست به سینه رو به لونا گفت:
- می‌شنوم!
- موضوع این کت به تو مربوط نیست!
کنارش رد شد و به سمت در رفت رونا مچ دستش را گرفت و گفت:
- چرا می‌ری جواب نمیدی هوم؟
 

HERA-

مدیر تالار میز گرد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
منتقد
ویراستار
کاربر VIP
نویسنده رسمی
نویسنده فعال
Aug 4, 2023
624
لونا عصبی شد و دستش را به عصبانیت از دست رونا بیرون کشید و محکم دستش را بر روی صورت گندمی‌گون روشنِ رونا پایین آورد و زیرلب و عصبی گفت:
- کی قراره دست از سرم برداری و این‌قدر کنترلم نکنی؟ ها؟ چرا دست از سرم برنمی‌داری، تو فقط خواهرمی، نه مادرمی و نه پدرم، حتی اگه بودی هم نمی‌ذاشتم این‌قدر وقیحانه باهام رفتار کنی... .
پوزخندی زد و اشکی از چشمانش پایین آمد از این‌که توانسته بود این‌قدر احمقانه و بدون فکر دستش را روی رونا بلند کند عذاب وجدان گرفت ولی با جسارت ادامه داد:
- کُتم رو میگی؟ اون رو از کجا آوردم؟ اون رو دزدیدم، خوب شد؟
رونا تعجب کرد و برایان از سر تعجب زیرلب آرام گفت:
- لونا؛ تو کُت رو دزدیدی؟
رونا با عصبانیت شانه‌های رونا را گرفت و محکم او را به سمت دیوار هل داد بازوانش را فشار داد و عصبی داد زد:
- تو چه غلطی کردی؟
اشک درون چشمان لونا اقتدار و جرئت را از او نمی‌گیرد محکم زیرلب گفت:
- من کت رو دزدیدم!
 

HERA-

مدیر تالار میز گرد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
منتقد
ویراستار
کاربر VIP
نویسنده رسمی
نویسنده فعال
Aug 4, 2023
624
رونا لونا را به طرف دیگر هل داد و تمام وسایل روی میز توالت را روی زمین پرت کرد، این حرکتش برای برایان و لونا تازگی داشت، تازه بود، هر دو تعجب کردند رونا هیچ وقت به جان وسایل خانه نمی‌افتاد، او برایان و لونا را بابت خشم و عصبانیتشون با وسایل خانه سرزنش می‌کرد ولی امروز، دزدیدن یک کت، چگونه توانست این‌قدر رونا را بهم بریزد که به جان وسایل میز افتاد، کنار میز افتاد و زانوهایش را بغل کرد و به گریه افتاد زیرلب گفت:
- کاش فکر کنن من دزدیدم، کاش نفمهن لونا بوده، من چی‌کار کنم؟ مسیحا خودت به دادم برس، تو رو به روح مامان و بابا قسم نذار تو دردسر بیفتیم، من باید چی‌کار کنم؟
دزدیدن یک کت این همه بهم ریختن داشت؟ قطعاً نه، ولی رونا اگر می‌خواست دزدی کند از همان اول به شغل جیب بری و دزدی فکر می‌کرد ولی او از دزدی خوشش نمی‌آمد، از این‌که به دردسر بیفتد می‌ترسید، از این‌که پیش لونا و برایان نباشد می‌ترسید ولی لونا؟ با چه وقاحتی رفته است کت دزدیده است؟
برایان به سمت رونا رفت و شانه‌ی نحیف رونا را گرفت و بلندش کرد، رونا بی‌توان‌تر و خسته‌تر از آن بود که بتواند بایستد، برایان عصبی ولی با این صدای پایین گفت:
- لونا داری چی‌کار می‌کنی با من خودت؟ با من و رونا؟
 

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 44) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 3, Members: 0, Guests: 3)

Who has watch this thread (Total: 0) «جزئیات دقیق بازدیدها»

بالا