- Dec 28, 2023
- 444
بعد عمل:سال ۱۳۹۰ شمسی، تهران (زمان حال)
سرفههای خشک پیدرپی امانش را بریده بود به سمت آشپزخانه رفت و پارچ را از یخچال بیرون کشید و برای خود در لیوانی که بر روی کانتر بود آب ریخت، همچنان سرفه داشت، با وجود اینکه هنگام شیمیایی شدن سردشت آنجا نبود ولی باز ریز اثر خود را بر روی ریههای دیاکو گذاشته بود، نفس عمیقی کشید که صدای گرفته دایان باعث شد به سمتش برگردد:
- دیاکو؟ تویی؟
دیاکو به خواهر لاغر اندامش خیره شد و لبخند تلخی زد، به چشمان آبی دایان که در تاریکی مانند چراغی روشن بودند نگاه کرد و زیرلب گفت:
- چرا نصفه شبی بیدار شدی؟
دایان به سمت کانتر رفت و برای خود در لیوان آب ریخت و خشک و سرد گفت:
- باز کابوسهای همیشگی!
دیاکو دستی یه موهای بلند و خرمایی دایان کشید ب*و*سهای روی موهای صافش زد. اشک از چشمان دایان پایین آمد و به سمت دیاکو برگشت و با ترس گفت:
- پس کِی قراره کابوسی که مربوط به ده سال پیشه دست از سرم برداره؟
و خودش را در آغوش مردانه دیاکو کشید، هنوز بعد از گذشت پنج سال که دست از کولبری برداشته بود ولی هنوز کابوس شبهایش آن روزیست که قبل از طلوع خورشید دایان به دلیل بار سنگین کم مانده بود به زیر بهمن برود؛ شاید اگر آن روز بریوان همان دختر زبر و زرنگ همراهشان نبود چهکسی میدانست الان دایان کجا بود، دایانی که برادرش با وجود وضع مالی نه چندان خوبی که داشتند لوسش کرده بود و همیشه با او با لحنی ملایم و آرام همراه مهربانی با او حرف میزد
و...
✅ لاغر اندام
✅ چشمان ابی
✅ موهای بلند و خرمایی
✅ موهای صاف
بعد احساس:
✅ ملایم و ارام
✅ مهربانی
✅ زبر و زرنگ
✅ لوس
بعد اندیشه:
اینکه یه مدت کولبر بودن میتونیم در نظر بگیریم ولکین بازم برای اندیشه کم گفتید
اونجاییم که زرد گذاشتم 2 بار مو نیارین یعنی پشت سرهم بگین ویژگی ها یا یکم فاصله باشه ولی پشت سرهم دوبار نیارین