هرچه زدی تیغه به شریان نرسید
خیز بردار ببینم خطری هم داری؟
تا تو بر تاب نشستی این نوسان من را برد
شب جلو رفتیو فردا به عقب برگشتی
و تو هر بار رسیدی پس گوشت گفتم
عشق مو بافته ی من چه عجب برگشتی
اگرچه بهار از نگاهت پُره
جهان با تو زیباتره عشقِ من
به فکرِ شبایِ پُر از برف باش
زمستونُ یادت نره عشقِ من
«علیرضا آذر»