- Sep 28, 2024
- 301
اول قدم از عشق سر انداختن استآخر گشوده شد ز هم آن پرده های راز
آخر مرا شناختی ای چشم آشنا
چون سایه دیگر از چه گریزان شوم ز تو
من هستم آن عروس خیالات دیرپا
چشم منست اینکه در او خیره مانده ای
لیلی که بود؟ قصه چشم سیاه چیست؟
در فکر این مباش که چشمان من چرا
چون چشم های وحشی لیلی سیاه نیست
در چشم های لیلی اگر شب شکفته بود
در چشم من شکفته گل آتشین عشق
لغزیده بر شکوفه لب های خامشم
بس قصه ها ز پیچ و خم دلنشین عشق
در بند نقش های سرابی و غافلی
برگرد … این لبان من، این جام ب*و*سه ها
از دام ب*و*سه راه گریزی اگر که بود
ما خود نمی شدیم چنین رام ب*و*سه ها!
« فروغ فرخزاد»
جان باختن است و با بلا ساختن است
اول این است و آخرش دانی چیست
خود را ز خودی خود بپرداختن است
عراقی