HERA-

مدیر تالار میز گرد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
منتقد
ویراستار
کاربر VIP
نویسنده رسمی
نویسنده فعال
Aug 4, 2023
624
رونا لبخندی زد و گفت:
- دیگه پرونده اون روز بسته شد، من حتی... .
روکو پرید وسط حرفش و با آن چشمان قهوه‌ای تیره که زیادی مشکی بود خیره به رونا شد:
- می‌دونم اون روز تقصیر خودت بود ولی خب؛ مقدمه چینی برای اعتراف بعدی بد که نیست؟

رونا خندید و ابروانش را به بالا فرستاد و میان خنده‌اش گفت:
- مگه دیگه چه کاری کردی که خودم خبر ندارم؟
روکو در گلو خندید و گفت:
- تو مثل لونا دست بزن که نداری؟
رونا با چشمان ریز شده به روکو خیره شد:
- می‌دونم باید اون شب وقتی با ماشین جلوت ترمز کردم و موتورت افتاد معذرت خواهی می‌کردم ولی رومو جلوم رو گرفت و گفت مقصر تو بودی نه من!
رونا در حافظه‌اش به دنبال شبی گشت که موتورش افتاد و راننده ماشین عذرخواهی نکرد؛ پس آن‌همه دردسر زیر سر روکو بود، رونا با ابروان هدایت شده به بالا گفت:
- همین دوتا بودن؟ بقیه دردسر‌ها که زیر سر تو نیستن نه؟
 

HERA-

مدیر تالار میز گرد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
منتقد
ویراستار
کاربر VIP
نویسنده رسمی
نویسنده فعال
Aug 4, 2023
624
روکو خندید رونا ادامه داد:
- حالا چون اعتراف کردی یه معذرت خواهی بهم بدهکار شدی.
- به‌خاطر همین، من امشب با ودکا ازت عذرخواهی کردم!
رونا دست به سینه شد و گفت:
- درسته دست بزن ندارم ولی باید زبونی ازم عذرخواهی کنی!
روکو گیلاسی‌ها را همراه بطری برداشت و از روی صندلی بلند شد و با شیطنت گفت:
- زبونی عذرخواهی نمی‌کنم ولی یه حقیقتی بهت میگم!
رونا کنجکاو شد ولی آن را بروز نداد، روکو به سمت آشپزخانه رفت و بطری را در قفسه گذاشت، رونا به سمت اپن رفت و ورودی یکی از صندلی‌ها نشست پرسید:
- چه حقیقتی؟
روکو گیلاسی‌های آبکش شده را رو اپن گذاشت و دستش را روی اپن گذاشت و به رونا نزدیک شد و گفت:
- قول بده تو، در این کار دخالت نکنی!
 

HERA-

مدیر تالار میز گرد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
منتقد
ویراستار
کاربر VIP
نویسنده رسمی
نویسنده فعال
Aug 4, 2023
624
رونا جدی شد، چه‌خبر بود؟ رونا با جدیت گفت:
- خب... .
روکو با جدیت گفت:
- این خب رو می‌ذارم پای این‌که قول دادی، تو هرجور دوست داری راجب به این موضوع فکر کن، ولی تو حق دخالت در این موضوع رو نداری... .
رونا با عصبانیت گفت:
- این‌قدر به من نگو چه حقی دارم و چه حقی ندارم، مقدمه چینی نگو زود باش بگو!
- تو فکر کن یا یه دردسره یا یه سرگرمی، پس حق دخالت نداری، لونا و رومو رابطه‌شون بیشتر از یه دوستیه!
رونا با تعجب به صندلی تکیه داد و زیرلب گفت:
- پس اون کت رو داداش روکو برای خریده!
هرچند صدایش آرام بود ولی روکو شنید:
- نه‌نه، رومو برای لونا تا الان هیچ‌چیزی نخریده اون حس ترحم نسبت به هیچ‌کَس نداره!
 

HERA-

مدیر تالار میز گرد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
منتقد
ویراستار
کاربر VIP
نویسنده رسمی
نویسنده فعال
Aug 4, 2023
624
رونا با ابروان هدایت شده به بالا و عصبانیت کنترل شده گفت:
- نه دیگه بیاد حس ترحم هم نسبت به لونا داشته باشه، دیگه چی؟ نکنه تو نسبت به من حس ترحم داری؟ درسته مثل رومو صاحب همچین باری نیستم ولی من خونه خودم رو دارم، موتور خودم رو دارم برایان بهترین مدرسه درس می‌خونه و لونا بهترین وسایل مربوط به رشته‌اش رو داره، هیچ وقت هم حساب بانکیم از صد دلار پایین نیومده حتی اگه تو بدترین شرایط ممکن بودم، اون‌ها دیگه نسل خودشونه اگه برای همدیگه چی می‌خرن و نمی‌خرن، ولی روکو اول وای به حال رومو اگه کوچک‌ترین بی‌احترامی رو به لونا بکنه و دوم هم وای به حال تو اگه کوچک‌ترین بی‌احترامی از رومو نسبت به لونا ببینی و چیزی نگی!
روکو با خونسردی به رونا خیره بود، نه این دختر عادت داشت زودزود از کوره در برود دست به سینه گفت:
- چه‌قدر مغز نابالغی داری، من فقط خواستم بگم که رومو نه تنها حس ترحم نسبت به لونا نداره حتی هیچ حسی نسبت به خانواده‌اش هم نداره! پس این‌قدر در مورد مادیاتت حرف نزن، رومو هیچ اهمیتی به مادیات تو و لونا نمی‌ده... .
رونا موضوع را عوض کرد و گفت:
- از کِی با همدیگه‌ان؟
 

HERA-

مدیر تالار میز گرد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
منتقد
ویراستار
کاربر VIP
نویسنده رسمی
نویسنده فعال
Aug 4, 2023
624
- من وقتی از فرانسه برگشته بودم رومو با لونا بود، فکر کنم تو بار، همین‌جا با همدیگه آشنا شدن، تقریباً یکسال و دو-سه ماهی میشه!
رونا آهانی زیرلب گفت و بعد خیره به روکو گفت:
- تو به من گفتی حق دخالت تو رابطه این دوتا ندارم، ولی تو هم باید به رومو بگی حق هیچ نوع بی‌احترامی نسبت به لونا نداره!
روکو برق آشپزخانه را خاموش کرد و با بی‌حوصلگی گفت:
- این‌قدر این موضوع رو بزرگ نکن، تو هر رابطه‌ای دعوا هست، دل شکستن هست، بد رفتاری هست، داد و بی‌داد هست، گریه و خنده هم هست!
رونا صندلی را به سمت روکو چرخاند و همان‌طور که به حرکاتش نگاه می‌کرد گفت:
- من نمی‌گم دعوا نیست، بد رفتاری نیست، داد و بی‌داد نیست، گریه و خنده نیست، من میگم رومو، داداش شما حق بی‌احترامی به لونا رو نداره، بعدش هم این دوتا یا بهم دیگه دل میدن یا اگه دادن حق دل شکستن ندارن، این رابطه باید یه سرگرمی بمونه یا تهش باید با هم بمونن نمی‌خوام اون‌چیزی که من تجربه‌اش لونا هم تجربه‌اش کنه.
 

HERA-

مدیر تالار میز گرد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
منتقد
ویراستار
کاربر VIP
نویسنده رسمی
نویسنده فعال
Aug 4, 2023
624
روکو از حرکت ایستاد و به مدت چند ثانیه به رونا خیره شد، کتش را برداشت و رو به رونا گفت:
- لباس‌هات رو عوض باید بار رو ببندیم و بریم!
رونا با عصبانیت به اتاق ویترها رفت و لباسش را عوض کرد و از بار رفت بیرون، روکو به دنبالش رفت بیرون و بار را بست، رونا و روکو دم بار باهم خداحافظی کردند، رونا باید پیاده به ایستگاه تاکسی می‌رفت!
روکو در ماشینش را باز کرد و ‌رو به رونا گفت:
- موتورت همراهت نیست؟
بی‌مکث جوابش را داد:
- نه!
رونا دستانش را در کت کرم رنگش فرو برد که صدای روکو بلند شد:
- می‌خوای من برسونمت!
- نه نمی‌خوام، می‌خوام تنها باشم!
روکو بعد چند ثانیه خیره به رونا سواری ماشینش شد و با بوقی از رونا دور شد، رونا نیاز داشت تنها باشد؛ با خود تکرار می‌کرد که:
- لطفاً این رابطه یه رابطه معمولی بمونه، خواهشاً عاشق هم نشین!
 

HERA-

مدیر تالار میز گرد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
منتقد
ویراستار
کاربر VIP
نویسنده رسمی
نویسنده فعال
Aug 4, 2023
624
به ایستگاه که رسید سریعاً تاکسی گرفت و به خانه رفت، از تاکسی پایین آمد کنار در خانه‌شان گربه‌ای نارنجی پشمالویی دید، با لبخند خسته‌ای به سمتش رفت، کنارش نشست. پشت سرش صدایی شنید، صدای آرام لونا:
- بهش دست بزنی تا یه هفته حق نداری بیای خونه!
بدون این‌كه به گربه دست بزند برگشت سمتش و همان کت برندی که معلوم نبود از کجا پیدایش شده است تنش بود، از جایش بلند شد و به سمت در رفت و کلید را در در چرخاند و رفتند داخل!
لونا به سمت اتاقش رفت؛ رونا در را بست و بدون روشن کردن برق به سمت مبل‌ها رفت کیفش را روی مبل پرت کرد و سپس خودش خسته لم داد؛ صدای باز شدن در اتاقشان را شنید رونا با صدای گرفته گفت:
- لونا؛ بیا نشیمن!
صدای باز شدن در سرویس بهداشتی به گوش رسید که رونا با عصبانیت و تحکم گفت:
- لونا با توام!
لونا آبی به سر و صورتش کشید و بیرون رفت؛ كه گفت:
- صبر هم خوب چیزیه! اجازه بده... .
 
آخرین ویرایش:

HERA-

مدیر تالار میز گرد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
منتقد
ویراستار
کاربر VIP
نویسنده رسمی
نویسنده فعال
Aug 4, 2023
624
مثل همیشه، لاقید، بی خیال، پر از استهزا و تمسخر!
لونا روی مبل کنار رونا دست به سینه نشست و گفت:
- خب؟ می‌شنوم!
رونا به لونا نگاهی انداخت، جدی و در عین حال بی‌خیال. رونا اجزای صورت لونایی که با او مو نمی‌زد نگاه عمیقی انداخت و با چشمانی که در بین اجزای صورت لونا می‌چرخید و درحال چرخش بود گفت:
- اهمیتی نمی‌دم که با رومو هستی یا نه، یا رومو چه‌جور پسریه، ولی لونا... .
مکث کرد لونا اندکی بهت کرده بود ولی نمی‌خواست به روی خودش بیاورد، رونا ادامه داد:
- ولی تو نباید به من بگی تو، تو یه رابطه هستی؟ مهم نیست رابطه عاشقانه‌اس یا نه دوستی، جدیه یا فقط صرفاً جهت سرگرمی!
لونا بلند شد و خواست برود که رونا با عصبانیت دستش را گرفت و کشید و لونا دوباره روی مبل افتاد، رونا جدی گفت:
- بگو می‌شنوم؛ از اول برام بگو!
لونا با تمسخر خندید و گفت:
- از چی بگم؟ از وقتي که رفتم تو رابطه؟ یا از وقتی که با رومو دوست شدم؟ یا از وقتی که با رومو آشنا شدم؟ یا از وقتی که وابسته‌اش شدم؟
 
آخرین ویرایش:

HERA-

مدیر تالار میز گرد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
منتقد
ویراستار
کاربر VIP
نویسنده رسمی
نویسنده فعال
Aug 4, 2023
624
رونا نفسش را با صدا بیرون داد و بغض کرده بود، چرا لونا درمورد رومو حرفی با او نزده بود؟ جلوی خودش را گرفته بود که گریه نکند، از جایش بلند شد و قبل از رفتن گفت:
- دخترهٔ احمق خودخواه، هرچه‌قدر رابطه من و تو یخ باشه تو حق نداری چیزی رو از من قایم کنی اون هم به مدت یکسال و چند ماه!
لونا دوباره با همان لحن تمسخرش گفت:
- روکو دهن‌لق بهت گفته این حرف‌ها رو نه؟ فقط چند ماهه درمورد رابطه ما فهمیده، ولی نتونست واسه چند ماه دیگه هم ببنده؟
رونا به سمت لونا برگشت و با ابروان هدایت شده به بالا و جدیت و چاشنی عصبانیت گفت:
- روکو دهن‌لق نیست تو حق نداری روش این القاب مسخره بهش نسبت بدی!
لونا از جایش بلند شد و دست به سینه گفت:
- نه دهن‌لقه، دهن‌لقه که یکسال و سه ماهه من و رومو باهمیم ولی تو خبر نداری و فقط چند ماهه روکو خبر داره و در عرض چند روز که تو داری اون‌جا کار می‌کنی همه چیز رو گذاشت کف دستت!
 

HERA-

مدیر تالار میز گرد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
منتقد
ویراستار
کاربر VIP
نویسنده رسمی
نویسنده فعال
Aug 4, 2023
624
لونا می‌خواست به چیزی برسد و به‌خاطر همین موضوع می‌خواست او را عصبانی کند، رونا دستش بالا رفت و خواست روی صورت خوش فرم لونا پایین بیاورد که مکث کرد و با عصبانیت گفت:
- دفعه سوم بشنوم به روکو میگی دهن‌لق دیگه واقعاً از لباس‌ها نو خبری نیست!
لونا پوزخندی زد و همان جمله همیشگی‌اش را تکرار کرد و گفت:
- همین الانش هم از لباس نو خبری نیست! تهدید نکن!
رونا عصبانی شد که لونا با تمسخر گفت:
- ولی انگاری روکو جای ریک رو گرفته!
رونا با تعجب به لونا خیره شد و با تعجب گفت:
- این‌قدر حرف‌های مزخرف تحویل من نده احمق، یه بار عقلم رو از دست دادم برای دومین بار عقلم رو از دست نمیدم!
لونا به دنبال این حرف رونا گفت:
- تو فقط برای ریک این‌جور بودی!
رونا با هر تشر لونا حالش بدتر می‌شد، جلوی خودش را گرفت که دستش بالا نرود روی صورت لونا پایین نیاید، با جدیت برایان را صدا زد:
- برایان!
صدای نزدیک برایان به گوشش رسید:
- بله!
 

چه کسانی از این موضوع بازدید کرده‌اند (در مجموع: 44) در 1000000 ساعت گذشته. «جزئیات دقیق بازدیدها»

Who is viewing this thread (Total: 0, Members: 0, Guests: 0)

Who has watch this thread (Total: 0) «جزئیات دقیق بازدیدها»

بالا