چرا در دنیا اینقدر جنگ هست؟
خیلیها بهت جواب میدن که انسانها میجنگند، دقیقا به همون دلیلی که بقیه حیونا میجنگند.
این طبیعیه ( بر اساس غریزه )
بر سر قلمرو میجنگند ، بر سر غذا میجنگند.
همانطور که شامپانزهها، گرگها و شیرها برای آنها میجنگند.
و برای من کلی سال طول کشید تا بر اساس تحقیقات تاریخی بفهمم که این فرضیه غلطه.
انسانها بر سر قلمرو و غذا نمیجنگند.
اونا بر سر تصورات ذهن خودشون میجنگند.
اگر به درگیریهای وحشتناک امروز نگاه کنیم، واقعاً بر سر قلمرو و مرز نیست.
نه حداقل به صورت عینی.
مثلاً بین موریتانی و دریای اردن به اندازه کافی فضا هست، تا بشه خونه و بیمارستان برای همه ساخت.
هیچ محدودیت عینی در قلمروها و زمینها وجود ندارد.
و مشابها، هیچ محدودیت عینی در مورد غذا هم وجود ندارد.
به اندازه کافی غذا هست تا همه بتونن مصرف کنند.
پس چرا مردم میجنگند؟
به خاطر داستانهایی که در ذهنشان ساختن.
مثلاً داری راه میری، و سنگ، درخت، کبوتر و گربه و آدما رو میبینی.
مثل همه جای دنیا
ولی انسانها در تصورات خودشان...
مردم فکر میکنند که این یک سنگ عادی نیست، این یک سنگ مقدسه.
یا فلان مکان، مثل مکانهای دیگه نیست.
این مکان پر از فرشتگان و خدا و قدیسهاست.
و انسانها بر سر تصورات میجنگند.