- Aug 4, 2023
- 624
وسایل شکسته و دربوداغون را جمع میکند، با شکستگیهای قوری چینی دستش را زخم میکند، اشک بر صورتش چیره میکند، خون بر استکان کمر باریک چکه میکند تمام غم جهان بر دوشش سنگین میشود:
- من حتی در جنگ و دعواهایمان نیز عادت نداشتم که بر تو پیروز شوم، گاهی بر تو برنده شدن در سرم نبود، اصلاً در سرم نمیگنجید. گر چه همیشه بازنده بودم و [تقصیر] گردنبندی وصل گردنم، ولی من صادقانه در هر کجا که بودی دوستت داشتم. اگر مقصر و بازنده بودم، اگر شکستخورده و تنها، اگر دور افتاده و بازمانده... .
عشق زیباست تا وقتی که معشوق بادبادک رها شد در دست باد و آسمان، خار فرو رفته در چشم، خانهٔ ویرانه و آواره، قایق غرق شده در دریا نباشد!
نامههای سوخته و نیمه سوخته را در سکوتِ تلخ خانه جمع میکند.
روحی آشولاش شده، متلاشی شده و رو با نابودی، حرمان که میگویند همین است.
شاید عشق در کنار کسی که دوستش نداری مانند کسیست که در وطن خود غریب و بیکس از است، انگار طفلی بدون مادر است، گهگاهی هم شاید عشق نرسیدن باشد.
- من حتی در جنگ و دعواهایمان نیز عادت نداشتم که بر تو پیروز شوم، گاهی بر تو برنده شدن در سرم نبود، اصلاً در سرم نمیگنجید. گر چه همیشه بازنده بودم و [تقصیر] گردنبندی وصل گردنم، ولی من صادقانه در هر کجا که بودی دوستت داشتم. اگر مقصر و بازنده بودم، اگر شکستخورده و تنها، اگر دور افتاده و بازمانده... .
عشق زیباست تا وقتی که معشوق بادبادک رها شد در دست باد و آسمان، خار فرو رفته در چشم، خانهٔ ویرانه و آواره، قایق غرق شده در دریا نباشد!
نامههای سوخته و نیمه سوخته را در سکوتِ تلخ خانه جمع میکند.
روحی آشولاش شده، متلاشی شده و رو با نابودی، حرمان که میگویند همین است.
شاید عشق در کنار کسی که دوستش نداری مانند کسیست که در وطن خود غریب و بیکس از است، انگار طفلی بدون مادر است، گهگاهی هم شاید عشق نرسیدن باشد.
آخرین ویرایش: